English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (923 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
boss U برجسته کاری ریاست کردن بر
bossed U برجسته کاری ریاست کردن بر
bosses U برجسته کاری ریاست کردن بر
bossing U برجسته کاری ریاست کردن بر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
embossment U نقوش برجسته برجسته کاری
preside U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presides U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presiding U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presided U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
relief U برجسته کاری
acrography U گچ کاری برجسته
relievo U برجسته کاری
bas-relief U برجسته کاری
embossing die U حدیده برجسته کاری
baguet U [ابزار برجسته کاری کوچک]
in cavetto U [نقش برجسته کاری وارونه]
fretwork U برجسته کاری حاشیه گذاری
baguette U [ابزار برجسته کاری کوچک]
hollow gorge U [ربع گرد در برجسته کاری]
bagnette U [ابزار برجسته کاری کوچک]
nagnet U [ابزار برجسته کاری کوچک]
cameos U برجسته کاری درجواهروسنگهای قیمتی
cameo U برجسته کاری درجواهروسنگهای قیمتی
boss formerly boce U [بلوک منبت کاری شده برجسته]
embossing U طرح برجسته [برجسته کردن زمینه فرش]
agraffe U سنگ سر طاق [دارای تزئینات برجسته کاری شده]
agrafe U سنگ سر طاق [دارای تزئینات برجسته کاری شده]
card-cut U [برجسته کاری کوچک زنجیره ی هندسی در کتیبه های گوتیک]
prefectural U وابسته به مقام ریاست یادوره ریاست
calf's tongue U [برجسته کاری های دکوری قرون وسطی با زبانه هایی شبیه تیرهای موازی]
prefecture U مقام ریاست دوره ریاست
stereograph U نوشته یاتصویر برجسته نما برجسته نما کردن
to take the lead U ریاست کردن
superintended U ریاست کردن
superintending U ریاست کردن
superintend U ریاست کردن
to fill the chair U ریاست کردن
superintends U ریاست کردن
matronize U ریاست کردن
head U ریاست داشتن بر رهبری کردن
alto-rilievo U [ویژگی های نقش برجسته ای که در آن شکل ها به اندازه ای بیش از نصف ضخامت خود برجسته اند.]
perspective spatial model U مدل برجسته زمین زیر برجسته بین
favorite son U نامزد ریاست جمهوری کاندیدای ریاست جمهوری
superintended U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintending U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintends U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintend U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
lead U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
leads U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
chairman U ریاست کردن اداره کردن
chairmen U ریاست کردن اداره کردن
bas relif U حجاری ونقوش برجسته برجسته
supereminent U برجسته فوق العاده برجسته
saliency U نکته برجسته موضوع برجسته
salience U نکته برجسته موضوع برجسته
stereoscope U جهان نما دوربین یا عینک برجسته نما مبحث اشکال برجسته
threads U دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
thread U دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
signalize U برجسته کردن
emboss U برجسته کردن
to bring out in relief U برجسته یا روشن کردن
snarls U بغرنجی برجسته کردن
snarling U بغرنجی برجسته کردن
snarled U بغرنجی برجسته کردن
snarl U بغرنجی برجسته کردن
goffer U مجعدکردن برجسته کردن
bossing U نقش برجسته تهیه کردن
bosses U نقش برجسته تهیه کردن
boss U نقش برجسته تهیه کردن
bossed U نقش برجسته تهیه کردن
repousse U برجسته نمایاحکاکی برجسته
to give prominence to U بزرگ کردن برجسته کردن
anaglyph U عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
generalship U ریاست
chairmanship U ریاست
principalship U ریاست
headship U ریاست
matronship U ریاست
matronhood U ریاست
superiority U ریاست
headships U ریاست
directorship U ریاست
directorships U ریاست
superintendence U ریاست
chairmanships U ریاست
managership U ریاست
managerial U ریاست
presidentship U ریاست
administratorship U ریاست
presidency U ریاست
mayorship U ریاست شهرداری
captaincy U ریاست بزرگتری
captainship U ریاست بزرگتری
patriarchate U ریاست طایفه
vice president U نیابت ریاست
patriarchate U ریاست خانواده
superintendence U ریاست مدیریت
abbay U ریاست دیر
abbotship U ریاست دیر
mayoralty U ریاست شهرداری
magistrature U ریاست کلانتری
postmastership U ریاست پست
chieftaincy U ریاست قبیله
chieftainship U ریاست قبیله
command of execution U ریاست اجرایی
prefecture U اداره ریاست
wardenship U مقام ریاست
superintendency U ریاست مدیریت
rectorate U ریاست بنگاه مذهبی
the party is led by him U او بر ان حزب ریاست دارد
bossy U متمایل به ریاست مابی
prioship U سمت ریاست دیر
abbatial or abbatical U مربوط به ریاست دیر
You sure have a nerve to ask become a director. U آخر تورا چه ره ریاست
bossiness U متمایل به ریاست مابی
he has passed the chair U ریاست داشته است
presidential U وابسته به ریاست جمهور
speakership U مقام ریاست مجلس
presidentship U مقام ریاست جمهور
primming U بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
tempering (metallurgy) U بازپخت [سخت گردانی] [دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن] [فلز کاری]
torches U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes U راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torching U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
overpersuade U کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
preside U ریاست جلسه را بعهده داشتن
magistracy U ریاست کلانتری یا دادگاه بخش
capital U رئیسی ریاست مابانه عمده
presiding U ریاست جلسه را بعهده داشتن
presidency U مقام یا دوره ریاست جمهوری
directorate U مقام ریاست هیئت مدیره
directorates U مقام ریاست هیئت مدیره
presides U ریاست جلسه را بعهده داشتن
take the chair U ریاست انجمنی را بر عهده داشتن
presided U ریاست جلسه را بعهده داشتن
take the chair U ریاست انجمنی را دارا بودن
deanship U مقام ریاست دانشکده یا کلیسا
rectorate U مقام ریاست دانشکده یااموزشگاه
bumble U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
To do something slapdash. U کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
whitewash U سفید کاری کردن ماست مالی کردن
marshalsea U دادگاهی که marshal knightبر ان ریاست داشت
masterfully U بطور تحکم امیز ریاست مابانه
stringing U خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing U میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
reforests U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforesting U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforest U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
The presidensial election is the topic of the day. U انتخاب ریاست جمهوری موضوع روز است
stucco U گچ کاری کردن
recondition U نو کاری کردن
reconditioned U نو کاری کردن
reconditions U نو کاری کردن
habitual way of doing anything U کردن کاری
mess U :شلوغ کاری کردن الوده کردن
garden U درخت کاری کردن باغبانی کردن
gardened U درخت کاری کردن باغبانی کردن
gardens U درخت کاری کردن باغبانی کردن
messes U :شلوغ کاری کردن الوده کردن
prime U تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
engraves U کنده کاری کردن در حکاکی کردن
enforce U مجبور کردن وادار کردن به کاری
engrave U کنده کاری کردن در حکاکی کردن
enforces U مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforced U مجبور کردن وادار کردن به کاری
primes U تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
primed U تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
enforcing U مجبور کردن وادار کردن به کاری
engraved U کنده کاری کردن در حکاکی کردن
to intervene in an affair U در کاری مداخله کردن
To perform a feat. U شیرین کاری کردن
stick with <idiom> U دنبال کردن کاری
to brush over U دست کاری کردن
To do something on purpose ( deliberately ). U از قصد کاری را کردن
splaying U منبت کاری کردن
splayed U منبت کاری کردن
the proper time to do a thing U برای کردن کاری
granulate U چکش کاری کردن
calker U بتونه کاری کردن
to start out to do something U قصد کاری را کردن
go near to do something U تقریبا کاری را کردن
splays U منبت کاری کردن
To make assurance doubly sure . To leave nothing to chance. To take every precaution . U محکم کاری کردن
to touch up U دست کاری کردن
keen set for doing anything U مشتاق کردن کاری
flourish U زینت کاری کردن
flourished U زینت کاری کردن
carvings U کنده کاری کردن
flourishes U زینت کاری کردن
inlaying U خاتم کاری کردن
inlay U خاتم کاری کردن
lubrication U روغن کاری کردن
carves U کنده کاری کردن
carved U کنده کاری کردن
keen set for doing anything U ارزومند کردن کاری
purfle U منبت کاری کردن
refashion U دست کاری کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1incentive
1strong
1To be capable of quoting
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
1Arousing
1pedal pamping
1construed
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com